دلتنگی من تواین روزا به قدری رشد کرده که دیگه نمیخندم حرف نمیزنم ولی بازم کسی نگران ودلواپسم نیست

نمیدونم چرا ولی ازهمون11-12 سالگیم همه فکرکردن زیادی بزرگ شدم ومیتونم ازپس خودم بربیام

توی تموم زندگیم تنها چیزی که یادگرفتم این بودکه حتی مادرمم منو فراموش میکنه چه برسه به بقیه پس باید خودم تکیه گاه خودم باشم

یادگرفتم ازعزیزترین دگیمم نباید انتظارداشت چون اونم یه روزی تنهام میذاره ومیره

من باهمه تنهایی هام بزرگ شدم 

باخودم

با دلتنگیام

بادردام

بدون اینکه کسی کمکم کنه

بدون اینکه کسی دستموبگیره 

تنها کاری که آدمای دوروبرم کردن این بودکه بجای من تصمیم گرفتن

 حتی تصمیم گرفتن که عاشق کی باشم .

ازاینکه نمیتونم سراغتو بگیرم ناراحتم

همه ازاینکه من وتوباهم باشیم مخالفن حتی خودتوهم دیگه نمیخوای بامن باشی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانشنامه ATZ Brian luxomajlesi وب سایت شخصی امید مرادپور دشتکی هارمونی کویر Andy Tony خلاصه کتاب فراگرد تنظیم تا کنترل بودجه اسفندیار فرج وند